کجای این دنیایی که نه دلت تنگ میشود و نه می آیی؟
دلم برات تنگ میشه
مثل وقتایی که دلم برای منِ بیدغدغه و کوچیکم تنگ میشه
مثل وقتایی که دارم از سفر برمیگردم و
با همه ی جزئیات اون شهر و کوچههاش خداحافظی میکنم
دلم برات تنگ میشه...
مثل وقتایی که میدونم این آخرین لحظه از یه اتفاق تکرار نشدنیه
مثل غروب کردن خورشید،
بعد از یه روز پر ماجرا
مثل حس اون بغلی که میدونی دیگه به این زودیها دوباره لمسش نمیکنی
مثل یه صحبت آخر
و یا نگاهی که میخواد مستقیم نباشه
دلم برات تنگ میشه
مثل وقتایی که میدونم غیر ممکنه
اما بازم نمیتونم دست از خیال بردارم
مثل حس اون رویای قشنگ
اما محال اندر محال :))