احساسات
میلیونها انسان تصمیم گرفتهاند که دیگر احساساتى نباشند.
پوست کلفت شدند تا دیگر کسى نتواند آزارشان دهد، امّا به بهایى گزاف!
کسى نمیتواند آزارشان دهد،
امّا دیگر کسى هم نمیتواند شادشان هم کند
این دیگر چه دنیایی است؟
مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم! این دیگر چه دنیایی است؟
"ویکتور هوگو"
فقط این تیکه از اهنگ NDA بیلی >>>>
You couldn't save me, but you can't let me go...
You and I drink the poison from the same wine
Oh, I love it and I hate it at the same timeYou and I drink the poison from the same wineOh, I love it and I hate it at the same timeHidin' all of our sins from the daylight
Older
Sometimes it's better to let someone go...
هستین؟
سلاممم خوبین؟
گفتم بیام یه حالی بپرسم ازتون :)))
اوضاع رو به راهه؟
غریبه
امروز از کنار یه غریبه رد شدم
اسمشو، تاریخ تولدشو، رازها و ترساشو، همه چیزشو میدونستم
جالب بود
دنبال زخمی تازه ای می گشت تا درد کهنه اش را از یاد ببرد...
کجای این دنیایی که نه دلت تنگ میشود و نه می آیی؟
دلم برات تنگ میشه
مثل وقتایی که دلم برای منِ بیدغدغه و کوچیکم تنگ میشه
مثل وقتایی که دارم از سفر برمیگردم و
با همه ی جزئیات اون شهر و کوچههاش خداحافظی میکنم
دلم برات تنگ میشه...
مثل وقتایی که میدونم این آخرین لحظه از یه اتفاق تکرار نشدنیه
مثل غروب کردن خورشید،
بعد از یه روز پر ماجرا
مثل حس اون بغلی که میدونی دیگه به این زودیها دوباره لمسش نمیکنی
مثل یه صحبت آخر
و یا نگاهی که میخواد مستقیم نباشه
دلم برات تنگ میشه
مثل وقتایی که میدونم غیر ممکنه
اما بازم نمیتونم دست از خیال بردارم
مثل حس اون رویای قشنگ
اما محال اندر محال :))